بی مخاطب

ساخت وبلاگ
 

به وسعت احساسیِ این واژه ها خو گرفته ام

به توالی موزون آوای های غریبی

که آنگاه که با احساس تو آغشته شوند

به جانِ بی جان قلب من

امیدی یه زنده ماندن می بخشند

من از غرابت تمامی این گذرگاههای ناشناخته

و از عمق تاریکی این انزوای خودخواسته

تنها و تنها این دستهای بی جان را

به امید تکیه گاه شانه های تو 

به سوی ادامه زندگی دراز میکنم.

بی مخاطب...
ما را در سایت بی مخاطب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my30thyear بازدید : 81 تاريخ : دوشنبه 6 بهمن 1399 ساعت: 20:42

 

برای نسلی که لال بودیم 

برای مایی که فقط با قلبمان می فهمیدیم

و با چشمانمان حرف می زدیم

زمانه حرفی برای گفتن نداشت

به تنهایی پناه بیاور رفیق

به نقش های اصیلی که تنها بازماندگان دنیای قدیمی قلبت بودند 

به تنها روزنه ای که در منتهای این برزخ خاکستری

از بار بیهودگی این مسیر تباه می کاهد

تقدیم به «طوفانی» 

بی مخاطب...
ما را در سایت بی مخاطب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my30thyear بازدید : 77 تاريخ : دوشنبه 6 بهمن 1399 ساعت: 20:42

 

این قافیه ها را سالهاست که باخته ام 

چرا که بیشتر از هر زمانی

نظام ناموزون ضربان قلبم را 

به نامفهومی این آواهای ساختگی سپردم

تمامی آن ایماها و لبخندهای تو را

در هجوم بی محابای روزمرگی ام گم کردم

و آن گاه روزی که می باید، آمد

و من با زجری بزرگتر از زمان

نبودنت را با عمق جانم درد کشیدم

بی مخاطب...
ما را در سایت بی مخاطب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my30thyear بازدید : 68 تاريخ : دوشنبه 6 بهمن 1399 ساعت: 20:42

در آن آخرین نگاه

فقط می خواست که بپرسد

به زندانبان من بگو

از جان بی جانش چه میخواستی؟

وقتی که تنها

نشسته بودی تا او بمیرد

نمیدانی این واقعیت اندوهبار را

همانی که هر لحظه روح مرا ویرانگرانه نابود می کند

که چون می فهمیدم میخواستم فریاد بزنم

اینجا و در پی مرگم

تنها حضور صدایی را آرزو می کردم 

که در ته حنجره خشکیده ام مرده بود

بی مخاطب...
ما را در سایت بی مخاطب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my30thyear بازدید : 84 تاريخ : دوشنبه 6 بهمن 1399 ساعت: 20:42

شکوفه های پاییزی بی امید بهار روئیده بودند

اندوه واره هایی که

در گذرگاه مسدود تاریخ

هر روز به اشتیاق آرامش هوسناک مرگ لبخند می زدند

و من آنجا

پشت آن پنجره فارغ از فهم

به دیدار هر روزه شعمدانی های بی تفاوتی ام دل سپرده بودم

و تمام این ویرانه هایی که

چون سرفه های خشک و خونین دیوانه ای مسلول

از جان من کَنده می شوند...

بی مخاطب...
ما را در سایت بی مخاطب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : my30thyear بازدید : 69 تاريخ : دوشنبه 6 بهمن 1399 ساعت: 20:42